جوک خفن نون و آب نمی شه
جوانکی بود که هر روز خندان و الکی خوش بود و دیگران را مسخره می کرد و دلقک بازی در می آورد
تا همه را بخنداند و از هر کاری مضایغه نمی کرد جوک می گفت و خنده هدای بدی در میان کوچه و
برزن سر می داد و خود را قلدر می دانست روزی یک جوک بی ادبی گفت و یک جوان دیگر را ناراحت
کرد ان جوان دوستان دانای بسیاری داشت و به آنها اطلاع داد که همچین موضوعی رخ داده است و
یک جوانک بی ادب یک جوک خفن در مورد من گفته است و دیگران به من خندیده اند دوستان او برا تلافی
جمع شدن و جوان نادان را گرفتند و گفتند این همه دلقک بازی در اوردی به چه جایی رسیدی گفت
نیاز نیست همین که دیگران را می خندانم خودش ثواب دارد و انها ان جوانک را دانش بیفزوند و به او فرا
دادند که اینگونه گناه می کنی نه صواب و جوانک عاقل گردیندی و یک بستنی ساز مجیک خرید و به وسیله
ان شروع کرد به درست کردن بستنی های میوه ای و سود بسیار به دست آورد و زندگی تازه ای شروع کرد
و از تمام کسانی که مسخره کرده بود معذرت خواهی کرد و فهمید کارش درست نبوده و به این واسطه
توانست چای لاغری هم بفروشد و ازدواج کند و زندگی خوبی برای خودش و خانواده اش تشکیل دهد
حال شما هم اگر دنبال جوک گویی و تمسخر هستید بدانید که راهی ندارید به جز تباهی ودوری از دوستان